Wednesday 26 December 2018

کمال‌الدین بخت آور و نعمت الله کاتب پور شهیدی تیرباران شدند


در سحرگاه چهارم مرداد ماه سال ۱۳۶۰، سینه بی کینه پدرم، نعمت الله کاتب پور شهیدی هدف گلوله ظلم و بی انصافی اهل تعصب قرار گرفت در حالی که فقط بیست و سه روز از دستگیری او می گذشت. پدرم در سیزدهم تیرماه سال ۱۳۶۰ در مشهد در منزل مسکونی خودمان دستگیر شدند. از این بیست و سه روز، مدت دو هفته در پی یافتن محل نگهداری و بازداشتشان بودیم. به هر دری زدیم بی نتیجه بود و بی پاسخ. بعد از دو هفته به ما تلفن کردند که داروها و لباسهایشان را به کاشمر ببریم زیرا او را پس از دستگیری از مشهد به شهر کاشمر در جنوب استان خراسان برده بودند و تنها دلیل آن اعمال نفوذ آقای موسوی بود. ایشان که در آن سالهای سیاه به جان بهاییان مشهد افتاده بودند، اهل کاشمر و مسئول بازداشت پدرم و عده ای دیگر از بهائیان بودند و در زادگاه خود بهتر می توانستند جریان رسیدگی به پرونده را آن طور که خود مایل بودند به پیش ببرند

در مدت دستگیری با وجود پیگیری های فراوان قادر به ملاقات پدرم نشدم. حتی اجازه صحبت تلفنی با ایشان را ندادند و در نهایت بعد از یک محاکمه بسیار سریع و فقط یک روز پس از پایان محاکمه، پدرم را به همراه جناب کمال الدین بخت آور در ساعت چهار و ربع سحرگاه روز چهارم مردادماه تیرباران کردند. حال توان نوشتن آنچه بر آنها و بر ما گذشت را ندارم. چگونگی محاکمه ای بس ناعادلانه، علت دستگیری و نحوه اطلاع یافتن از اعدام این دو عزیز، جریان به خاک سپردن آن ها و فداکاری بسیاری از احبا و بسیاری موارد دیگر بماند برای بعد. ولی وصیت نامه پدر نازنینم خود گویای همه چیز است. برای شناختن مردی چون او خواندن وصیت نامه ای که تنها دقایقی پیش از اعدام و با عجله نوشته شده کافیست. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
"بعد از اقرار و اعتراف به آستان مقدس ذات باری تعالی و قبول اوامر و احکام نازله حق منیع بوسیله جمیع انبیای عظام از حضرت آدم علیه السلام الی حضرت خاتم انبیاء(ص) و نیز مقام شارعیت کلی حضرت بهاءالله بنام دیانت بهایی ایمان دارم که کل از یک منبع و از جانب یک خدا و یک اساس مأمور هدایت من علی الارض بوده اند و اعتقادم بر اساس وحدت عالم انسان شاهد بزرگ این مقال است، علیهذا بدینوسیله در لیله ۴/۵/۶۰ وصیت می نمایم همسر خود گوهرتاج اشراقی و همه فرزندانم روح انگیز، احسان، حسام الدین، روحیّه، شعاع و روفیا را که از فقدان من افسرده نگردید و به رضای الهی راضی باشید زیرا آنچه هست و نیست در ید قدرت و مشیت الهی است و " کلّ من علیها فانٍ و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام" مثبِت این تقاضا. بنابراین آنچه بازمانده از من است متعلق است به شما عزیزانم اعم از منقول و غیر منقول و حقوق بازنشستگی مرا هم خانم گوهرتاج حق دریافت دارند و از همه فرزندانم متمنّی و مستدعی هستم که تا مادرتان زنده هستند نهایت مراعات در حق ایشان بنمائید، همین قسم دامادها آقای فیروز و ساموئل و عروسهایم فرشته و ژاله و نوه هایم صمیم و صفا و نادیا و ندا و می و امید، که امیدوارم کل در ظل ظلیل حق جل جلاله مومن بدرگاه باری تعالی باشید و هرگز نگران نباشید چه که حق، حق است و من هم که امروز به نام بهائیت متهم به جاسوسی ناحق شده ام موضوعی است بسیار روشن و واضح. در این صورت به یقین آگاهید که تا به امروز قدمی و حرکتی و یا حرفی که غیر رضای خدا باشد بر نداشته و اقدام ننموده ام و با افتخار جانم را بعد از۶۸ سال زندگی پر افتخار برایگان تقدیم راه وحدت عالم انسانی می سازم. عزیزانم امور دنیا را به دنیا واگذارید و خودتان بیش از قبل به فکر خدمت و صداقت در خدمت به یکدیگر و ابنای خویش باشید. در این ساعت روی دلجوی همه تان را می بوسم و شما را به خداوند علیم و حکیم و دانا و بینا و شنوا وامیگذارم. به همه دوستان عرض تحیّت ابلاغ فرمایید. من مقروض به کسی نیستم و اگر مطالباتی داشته ام، خانم شاید مطلع باشند لذا آنچه دادند بگیرید والّا او را هم به خدا واگذار نمایید. قربان همه شما و حقیقت . نعمت الله کاتب پور شهیدی"
پی نوشت: حقوق بازنشستگی پدرم مانند همه دیگر بهائیان، یک ماه بعد از اعدام ایشان قطع شد و اکثر اموال ایشان هم با وجود اینکه حکم مصادرۀ اموال نداشتند، مصادره شد

No comments:

Post a Comment